آنها هر روز به رسم قديم، خودشان را به كارگاه نمدماليشان در شهر قوچان ميرسانند تا بهموقع نمدها را تحويل مشتريان خود بدهند؛ مشترياني كه نسبت به گذشته تعدادشان بسيار كم شده اما با وجود كسادي بازار، علي خاني و پدرش هنوز دست از كار نكشيدهاند. آنها هر روز در كارگاه كوچكشان حاضر ميشوند تا اجازه ندهند هنر اجداديشان به فراموشي سپرده شود؛ هنري كه با عشق و علاقه اين پدر و پسر گره خورده است.
مشتمال پشمها
در كارگاه، سخت مشغول كار هستند. بوي پشم گوسفند فضا را پر كرده است اما اين پدر و پسر ديگر به اين بوي نه چندان مطبوع عادت كردهاند. آنها هر روز به رسم قديم، خودشان را به كارگاه نمدماليشان در شهر قوچان ميرسانند تا بهموقع نمدها را تحويل مشتريان خود بدهند؛ مشترياني كه نسبت به گذشته تعدادشان بسيار كم شده اما با وجود كسادي بازار، علي خاني و پدرش هنوز دست از كار نكشيدهاند. آنها هر روز در كارگاه كوچكشان حاضر ميشوند تا اجازه ندهند هنر اجداديشان به فراموشي سپرده شود؛ هنري كه با عشق و علاقه اين پدر و پسر گره خورده است.
از انتخاب رنگ تا حلاجي
آنها در نخستين قدم بايد پشم مورد نياز خود را براي تهيه يك نمد خريداري و آماده كنند. با از راه رسيدن فصل تابستان دامداران و روستاييان شروع ميكنند به چيدن پشم گوسفندان خود. اين پشمها همينطور بياستفاده باقي نميماند و مشتريان خاص خود را دارد. يكي از مشتريان آنها نمدمالان هستند. درست كردن نمد هم اوايل تابستان رونق بيشتري بهخود ميگيرد. جالب اينكه در انتخاب پشم گوسفندان، رنگ حرف اول را ميزند. پدر و پسر قوچاني هميشه وقتي به بازار براي تهيه پشم ميروند حواسشان هست كه پشمهايي تميز و خوشرنگ را انتخاب كنند؛ «پشمها رنگهاي مختلفي دارند. پشم بعضي از گوسفندان سفيد است و بعضي ديگر سياه، قرمز و خاكستري». البته در اين ميان، رنگهايي هم وجود دارد كه علي آقا درباره آنها اينطور برايمان توضيح ميدهد: «در نمدمالي رنگ خرمايي يا گَوي را هم داريم. خرمايي را در اصطلاح خودمان قرمز ميگوييم و منظورمان از گوي همان خاكستري است». اما انتخاب پشم و رنگ مورد نياز تازه ابتداي راه براي ساخت و پرداخت يك نمد است چراكه آنها پساز اين كار بايد پشمها را به كارخانه بفرستند؛ جايي كه دستگاه مورد نياز براي حلاجي پشمها وجود دارد؛ «حلاجي پشمها برايمان رايگان تمام نميشود. در اين مرحله در كارخانه برايمان پشمها را از يكديگر جدا و تميز ميكنند. خاك و خاشاك از پشم جدا و تبديل به پنبه ميشود». كارخانه ريسندگي در مشهد است و هر بار براي درست شدن يك نمد آقاي خاني بايد مقدار پشم مورد نياز را به كارخانه بفرستد اما مابقي كارها در كارگاه او انجام ميشود.
مشترياني كه كم شدند
سر صحبت را كه با علي آقا باز ميكنيم اول عرق روي پيشانياش را با پشت دست پاك ميكند و بعد با نشاندادن خيابان به ما ميگويد: «اين راسته را ميبينيد؟ اينجا زماني خيلي از نمدمالان مشغول بهكار بودند اما امروز از آن همه كارگاه كه تعدادشان در كل شهر قوچان به 50 كارگاه ميرسيد، تنها 3 تا باقي مانده كه يكي از آنها كارگاه ماست».
عليآقا اين شغل را از پدرش آموخته. بخش بزرگي از كودكي او در همين محل سپري شده و شايد به همينخاطر است كه اين هنر با پوست و استخوان او گره خورده است. وقتي از عليآقا ميپرسم چرا با وجود كسادي بازار نمد به سراغ مهارتي ديگر نرفته با لحني ساده و لهجهاي شيرين ميگويد: «سراغ چه كاري بروم؟ من كه غيراز اين، كار ديگري بلد نيستم». او از سن 11سالگي بهطور رسمي كار خود را در اين كارگاه كوچك شروع كرده تا هم تجربه بهدست آورد و هم به پدرش در تأمين مخارج خانه كمك كند.
پدر آقاي خاني 80بهار از عمرش ميگذرد. شايد خيلي از پدرها و پدربزرگهاي ما در اين سن و سال ترجيح بدهند مابقي عمرشان را در كنج خانه بگذرانند اما عليآقا برايمان ميگويد كه پدرش هنوز همپاي او كار ميكند؛«پدر با وجود اينكه ديگر دستها و پاهايش بهخاطر كهولت سن وسختي شغل نمدمالي تواني ندارند اما هنوز مثل گذشته به كارگاه ميآيد تا كارها عقب نيفتد.»
دخل و خرجمان يكي نيست
پدر عليآقا حالا سر خود را با مقداري پشم گرم كرده. او پشمهاي رنگي را با دستگاهي مخصوص ميزند و از طرفي ديگر پسركي كمسن و سال در حال تاب دادن پشمهاست. عليآقا متوجه نگاهمان به پسرك ميشود. ميگويد: « اين پسر كوچكم است. ميان فرزندانم تنها او است كه به اين كار علاقه دارد و هر از گاهي كه از مدرسه به كارگاه ميآيد به من و پدرم كمك ميكند. پسرم هميشه به من ميگويد ميخواهد يك نمدمال شود. البته من راضي نيستم اما او خودش علاقه نشان ميدهد».
بهنظر آقاي خاني ديگر اين هنر از رونق افتاده و دخل آنها با خرجشان نميخواند. به همينخاطر او دوست دارد پسرش به سراغ كار ديگري برود اما از طرفي نميتواند مانع علاقه او به اين كار هم شود. خودش ميگويد: «وقتي به اين فكر ميافتم كه زماني خودم هم اين كار را انجام ميدادم، جلوي پسرم كوتاه ميآيم و ميگذارم تا علاقهاش را دنبال كند». البته در گذشته اوضاع نمدمالان خيلي خوب بود. عشاير، روستاييان، چوپانان و مردم علاقهمند به نمد بخشي از مشتريان آنها بودند اما امروز ديگر عشاير و روستاييان تمايل خود را به نمد از دست دادهاند، چراكه امروز فرشهاي ماشيني جاي نمدها را براي آنها گرفتهاند؛ «در حال حاضر تنها چوپانان از ما خريد ميكنند. گاهي هم مردم عادي بر حسب علاقه يا احتياج خود درخواست نمد ميدهند كه تعدادشان بسيار انگشت شمار است».
قالب هاي پنج ساله
به گفته آقاي نمدمال، نمدها يا ساده هستند يا طرح دار. البته از آنجا كه نقش و نگار به فرش جان ميدهد، آقاي خاني هم در نمدهايش سعي ميكند از نقش استفاده كند. او نبض مشتريان خود را به خوبي ميداند و براي همين ترجيح ميدهد نمدهاي طرح دار را روانه بازار كند؛ «همه مراحل ساخت نمد در كارگاهمان انجام ميشود. ما در ابتدا نسبت به فرشي كه ميخواهيم ببافيم يك قالب حصيري درست ميكنيم». خاني و پدرش براي اينكه در هزينههاي خود صرفهجويي كنند قالبها را هم خودشان با حصير درست ميكنند. البته آنها از هر حصيري براي اين كار استفاده نميكنند؛ «ما از يك نوع حصير استفاده ميكنيم كه ميان نمدمالان به لُخ معروف است. اين حصير راست كارمان است و ما حصيرها را با نخ به هم ميبافيم». معمولا قالبهايي كه آنها براي كارشان درنظر ميگيرند 10متر يا 12متراست اما اين قالبها سالهاي زيادي ماندگار است و كار اين پدر و پسر نمدمال را راه مياندازد. علي آقا با نشان دادن يكي از قالبهاي حصيري به ما ميگويد: «الان 3-2 سالي ميشود كه از اين قالب استفاده ميكنيم. معمولا عمر اين قالبها چيزي حدود 5 سال است».
نمد را با دست بكوب
نقش نمدها روي قالبهاي حصيري پياده ميشوند. حالا فرقي نميكند نقش گل باشد يا نقشي ذهني؛ چراكه همه اين نقشها به سليقه آقاي خاني و پدرش روي قالب چيده ميشوند. آنها تا به امروز كه تجربه نمدمالي دارند نقشهاي زيادي را روي نمدهايشان به تصوير كشيدهاند؛ از نقشهاي نيشابوري گرفته تا نقش ميخانهاي و كردي و...؛ «ما زماني كه نقشها را با نخهاي رنگي روي قالب حصيري چيديم به مقداري كه ميخواهيم روي آنها پشم ميريزيم». حالا نوبت پيچيدن قالب است. علي آقا اين قالب را داخل دستگاه نمدمالي در كارگاهشان قرار ميدهد تا نقش و پشمها به يكديگر بچسبند. كار به همين جا ختم نميشود چراكه از اينجا به بعد نوبت به مشتمال نمد ميرسد. آقاي خاني و پدرش بايد با دست و پاهاي خود نمد را بكوبند. شايد به همينخاطر باشد كه ديگر پدر عليآقا دستهايش كم توان شدهاند و مثل سابق قادر به انجام اين كار نيستند؛ «ما نزديك به يك ساعت نمدها را با دست ميكوبيم و سپس آن را دوباره داخل دستگاه نمدمالي قرار ميدهيم.» بعد از دستگاه ديگر نمد از قالب حصيري خود جدا ميشود و پدر و پسر نمدمال آنقدر نمد را ميكوبند و به آن ضربه ميزنند تا حسابي نقش و پشم در هم فرو بروند و به هم بچسبند. بد نيست بدانيد كه در گذشته كه دستگاه نمدمالي وجود نداشت خيلي از نمدمالان مجبور بودند با بهكار گرفتن دست، پا و زانو نمدها را آنقدر بكوبند و ضربه بزنند تا شكل نقش را بهخود گرفته تبديل به نمد شوند. در واقع به همينخاطر است كه آنها در قسمتهايي از بدن خود احساس درد دارند.
لباس، جانمازي و پادري
مشتريان آقاي خاني در گذشته روستاييان و عشاير و همچنين چوپانان بودند اما حالا با رويآوردن روستاييان و عشاير به قالي ديگر نمد از رونق افتاده. به گفته علي خاني امروز تنها مشتريان او چوپانان هستند؛ كساني كه در سرماي زمستان بدن آنها را تنها نمد از سرما حفظ ميكند و در امان نگه ميدارد. اين نمدها پس از آماده شدن براي بار آخر در دستگاه نمدزني قرار ميگيرند و با پايان كار و خارج كردن اين نمدها از دستگاه نمدمال آن را زير آفتاب پهن ميكنند تا خشك شوند.
حالا نمدها روانه بازار ميشوند تا بهدست متقاضي خود برسند؛ «پشم گوسفندان براي ما كيلويي 4هزار تومان تمام ميشود و ما براي حلاجي، پشمها را به كارخانهاي در مشهد ميفرستيم كه آنها هم براي هر كيلو پشم از ما پول ميگيرند. حالا شايد مردم دليل اين را بدانند كه چرا نمد گران قيمت است». البته از آنجا كه اين هنر كار دست است به همينخاطر قيمت نمدها نسبت به بزرگي و كوچكي آن متغير است؛ «ما درماه نزديك به 16نمد توليد ميكنيم. نمد بسيار بدن را گرم نگه ميدارد و در سرماي زمستان اجازه نميدهد كه شما احساس سرما كنيد. طرفداران نمدهاي ما بيشتر چوپانان هستند و ما هر نمد را به قيمت 80هزار تومان به آنها ميفروشيم». بد نيست اين را هم بدانيد كه نمد جلوي سرما و رطوبت را ميگيرد و براي كمردرد، ديسك كمر و بيماريهاي رماتيسمي بسيار خوب است؛ «عدهاي از چوپانان لباس تنشان هم از نمد است و گاهي ما براي سواركاري هم نمد درست ميكنيم؛ نمدي مخصوص كه به كپنك يا چوپاني معروف است و بهعنوان عرق گير اسب مورد استفاده قرار ميگيرد». البته پادري با طرح گرد يا جانمازي از ديگر كارهاي نمدي هستند كه علي آقا و پدرش از مشتريان خود سفارش ميگيرند.
كاش حمايت شويم
عليآقا ميگويد كه نمدمالي هم دردسرهاي خودش را دارد و حادثه در اين شغل هم اجتنابناپذير است
علي آقا مشغول نمدمالي بود كه ما متوجه اين جريان شديم؛ انگشتان دست راست او قطع شده بود و آقاي نمدمال هنوز با عشق و به هواي تأمين معاش خانواده داشت نمد ميماليد. كارش كه تمام ميشود از او درباره انگشتهاي قطع شدهاش ميپرسم. لبخندي ميزند و ميگويد: «پيش آمد ديگر. بعضي اتفاقها دست ما نيست». او شايد خاطره تلخ آن روز را هيچگاه از خاطرش نبرد. زماني كه در حال ريختن پشم در دستگاه بود كه 3انگشت خود را از دست داد؛« انگشتانم در دستگاه ماند و قطع شد». شايد اگر خيليها جاي او بودند كار خود را عوض ميكردند و بهدنبال مهارتي ديگر ميرفتند اما تنها درد معاش نيست كه او را در اين كارگاه نگه داشته. علي آقا ميگويد: «اگر من هم بروم فقط 2كارگاه نمدمالي باقي ميماند. من بايد ادامه بدهم تا اين هنر حفظ شود. فقط دوست داشتم دولت و مسئولان از ما و هنرمان حمايت ميكردند تا افراد ديگر هم كه اين شغل را بلد هستند هنر خود را ادامه بدهند».
از خلاقيت تا حفظ هنر
احمد محيط طباطبايي ميگويد معرفي هنرهاي دستساز، جلوي از بين رفتن اين هنرها را ميگيرد
به گفته احمد محيط طباطبايي، كارشناس ميراث فرهنگي، تحولات اقتصادي، اجتماعي و سياسي در مشاغل مختلف تغييرات زيادي ايجاد ميكند اما حرفهاي مثل سفالگري جايگاه خودش را منطبق با تغييرات روز ميكند. در اين ميان گرچه ظروف متنوعي مثل ملامين، سراميك و... روانه بازار ميشوند اما سفال همچنان جاي خود را حفظ ميكند چراكه هنرمندان اين رشته سعي كردهاند با خلاقيت و ابتكار، جايگاه سفال را در بازار حفظ كنند؛ «نوع رفتار ما در جهت ارائه هنري دستساز به بازار بسيار تأثيرگذار است و ميتواند جايگاه تازهاي را در بازار براي خود پيدا كند؛ يعني هنرمند در بخشي از حرفه خود ميتواند روي هنرش تمركز كند و در بخش ديگر بايد هنر خود را با شرايط روز تطبيق دهد. به همينخاطر دستاندركاران همه هنرهاي دستساز با توجه به نياز بازار بايد سعي كنند تا با ايجاد خلاقيت در هنر خود، آن را حفظ كنند، نه اينكه اجازه بدهند آن هنر بهدست فراموشي سپرده شده و پس از مدتي هم منسوخ شود». در اين ميان شايد بد نباشد كه مسئولان و افرادي كه در اين رشتهها فعاليت ميكنند نسبت به معرفي اين هنر به مردم و شناساندن آن به علاقهمندان اين تخصصها قدم محكمي بردارند. محيط طباطبايي براي مثال از سفال آبي تبريز برايمان ميگويد؛ هنري كه به پايان كار خود نزديك شده بود اما امروز در خيلي از شهركتابها يا فروشگاهها شما ميتوانيد اين سفالهاي زينتي را ببينيد و حتي خريداري كنيد؛ «نمونه ديگري كه ميتوانم برايتان مثال بزنم گبه است. اين هنر هم در دست فراموشي بود اما در يكيدو فيلم كه از گبه نامبرده شد جاي خود را باز كرد، به همينخاطر پيشنهاد من اين است كه بايد به هنرمندان هنرآموخته در خيلي از هنرهاي دستساز كمك و با ايجاد فضايي مناسب آنها را در معرفي هنرشان به ديگران ياري كرد.»
نظر شما